آوای مهر ایرانیان- صدای دلنشین هر ایرانی

مذهبی- داستان -طنز-پیامک-مهدویت

آوای مهر ایرانیان- صدای دلنشین هر ایرانی

مذهبی- داستان -طنز-پیامک-مهدویت

گرگ ومیش

درروزهای نخست وزیری امیرکبیر ؛یه روز احتشام الدوله عموی ناصر الدین شاه که فرماندار بروجرد بوده به تهران می یاد. وپیش امیر کبیر میره.

امیر کبیر میگه: وضع بروجرد چگونه است.

فرماندار جواب داد: قربان اوضاع به قدری در امن وامان است که گرگ ومیش از یک جوی آب میخورند.

امیر کبیر عصبانی شد و گفت : من میخواهم مملکتی که من صدر اعظمش هستم ؛ آنقدر امن و امان باشه که هیچ گرگی وجود نداشته باشه که در کنار میش آب بخوره.تو میگی میش و گرگ باهم آب بخورن.

احتشام الدوله که جوابی نداشت ؛سر به زیر انداخت و چیزی نگفت!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد